اهواز آن
موقع ها!آن ایام درس خواندن ها حسابی سخت و طاقت فرسا و بسیار سنگین بود. یادممی آید بعد از اتمام کلاس دوم ابتدائیبنده می توانستم نامه بنویسم می دانیدچرا؟ برای اینکه اگر کج می شدیم ازروی کتاب و به طرف دیگر نگاه می کردیم بیست الی سی ورق مشق شبجریمه می شدیم تا از روی آن درس کهلحظه ای به آن توجه نکرده بودیمبنویسیم. بعضی شب ها ما پنجاهصفحه دفتر باید مشق و جریمهبنویسیم و صبحگاه آن ها را روی میزجلوی خود قرار بدهیم تا آموزگار ماآن ها را روئیت کند و از کارکرد شبانگاهما آگاه گردد.یکی از خاطره های دورانتحصیل ابتدائی بنده این بود، در کلاسسوم ابتدایی ما یک خانم معلم داشتیمکه مدیر مدرسه بعضی از روزها می آمدو او را از کلاس بیرون می کرد.علنا در حضور دانش آموزان می گفت: شما بفرمایید بیرون. یک روز همانخانم معلم که آموزگار دائم ما بود پسرسه_ چهار ساله اش را با خود به کلاسآورده بود و ما نقاشی داشتیم.من ازهمان اوان کودکی نقاشی ام بدک نبود.اکثرا نمره ۱۸ الی ۲۰ را می گرفتم. آنروز نقاشی ام را کشیدم، نمره اش راگرفتم و ماندم بیکار؛ خانم معلم ما یککت و دامن پوشیده بود، پیراهنیمردانه و روی آن کراوات زده مطابق مدآن زمان شیک روی صندلی کنار درورودی نشسته و مشغول نمره دادن بهشاگردان بود. بنده از فرصت بیکاری وفراغتم استفاده کردم و کت و دامنخانم معلمم را به پیراهن و کراواتنقاشی کردم. بسیار شبیه به او اما بدونسر. نمی دانم در عالم کودکی چهاحساسی نسبت به او پیدا کرده بودمکه به جای سر، سر یک الاغ را با گوشهای بلند به تصویر در آوردم. درست یادم نیست شاید مقصود بدینداشتم. تصور نمیکردم که هرگز ایننقاشی را خانم معلمم ببیند چون خیالداشتم وقتی رفتم منزل آن را از دفترمجدا کنم. اتفاقا آنقدر با حوصله وآرامش خیال آن منظومات ستایی اهوازی (سید احمد سعادتمند)...
ما را در سایت منظومات ستایی اهوازی (سید احمد سعادتمند) دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 3setaei9 بازدید : 53 تاريخ : دوشنبه 9 مرداد 1402 ساعت: 13:12